نوروز
روز از نو
باز هم فصلی قشنگ
در راه است
روزهایم نو می شوند
دفتر روزگار
در حال برگ خوردن
تمام می شوند
همه ی سیاهی ها
جدایی ها
فاصله ها
در حال برگ خوردنند
خوش به حال من
خوشا به حال من
خوشا به حالم
که روزهایم با تو نو می شوند
تویی که از هر بهار برایم قشنگتری
امسال سال من است
تو را دارم
تو...
بگذار بگویم
حرف دلم را
گر تو نبودی
من هم نبودم
بگذار ببویم
عطر تنت را
بیچاره کردی
حال دلم را
بگذار ببوسم
پیراهنت را
بگذار بگویم
حال دلم را
دلداده ام من
بگذار بگویم
تنها تو هستی
تار وجودم
پودم تو هستی
گر تو نباشی
بی تار و پودم
پس باش و هرگر
نگذار بگویم
بی تار و پودم
شب است و مهتاب از گوشه ی حیاط
سرک میکشد
نگاهش میکنم
تو را درون عمق چشمانش می یابم
آنقدر محو تو شدم
یادم رفت
که مهتاب برای دیدن من آمده
مهتاب شب های تنهایی من
ببخش
تو برای
پر کردن تنهایی من آمده بودی
اما
چشمانم به غیر او چیزی نمی بیند
میدانم که میدانی تنهایی هایم
فقط با دستان گرم او پر میشود
او مه تابان شبهای من است
مهتابم با تمام وجود دوستت دارم
بهار
باران
بهانه ی دیدن تو
دلم
تو را میخواهد
در بهار
زیرباران
تا بهانه ی دیدنت تمام شود
چتر
من
تو
بگذار شانه هایم کنارت باشد
چتر بهانه ای بیش نیست
برای کنار تو بودن
آسمان هم خوشحال
اشک شوق میریزد
سبزه ها
بوی خاک
همه را دوست دارم
اما
تو باش و بمان
همه ی زیبایی ها
فقط با وجود تو زیباست
چشم هایت روشنی است
روشنی را دوست دارم
ماهی تنگ
دلش دریا میخواهد
دریایی به وسعت
چشمانت...
غرق شدن را دوست دارم
غرق شدن در چشمانت
بگذار ماهی شوم
درون چشمانت...